به خداوند هنرآفرین !
خبری نه چندان تازه .
دنیایی که ما درآن زندگی میکنیم ؛ متاسفانه نه دنیایی است که بسیاری از آرزوهای قشنگ آدمی به استجابت همیشگی رسیده باشد .
گاه آنقدربزرگ ها حقیرمیشوند و حقیرها بزرگ ؛ که گویی آسمان را پائین کشیده اند و زمین را بالا . که همین عبارت زمین بالا و آسمان پائین بنا به دلایلی از همین دست ؛ مضمون یکی از شعرهای نگارنده شد .
با همه ی این تاسف باری ها ؛ نیز میشود که اگرچه خیلی دیر اما گاه بزرگانی در عرصه ی ادب و هنر کشورمان یافت میشوند که نهایت انتفاع را از تمام امکانات و مصالح و مطرح شدنها برده باشند . مثلن در کنگره های سالانه ای که اخیرا چند سالی به نام چهره های ماندگار برگزار شد ؛ بودند کسانی که الحق و الانصاف شایسته ی چنین ارج و قرب نهاده شدن را داشتند ؛
و درطول تاریخ نه به همان نسبت ؛ بلکه بیشتر از آن نیز بودند ریزها و خرده هایی که بزرگ داشته شدند تا بزرگ دیده شوند و درعوض از بزرگ های به حاشیه رانده شده نامی هم برده نمیشد . به قول شاعر قلم پردازی که تخلص پرمعنای "فریاد" را برگزیده و فریاد میزند
" آنان که نمی ارزند امروز چه مشهورند
مردان بـــزرگ اما درحاشیه می میرند "
یکی از این بزرگان به حاشیه رانده شده استاد حکیم ابراهیم ناعم هستند که بیشترین سالهای عمر ادبی خود را صرف خدمت به ادبیات و قلم زدن در شعر و مقالات وزین نموده و سالها شاگردان خود را به رایگان در محضرخود به تلمذ پذیرفته و وقت گرانبهایشان را در اختیار رشد و شکوفایی شاگردانشان برای رسیدن به بالا دست سپری نموده اند .
بعد از سالها خدمت به ادبیات و هنرکشورمان ؛ اگرچه درکنکره ها و رسانه های برگزیده یک بار هم از ایشان به نام چهره ی ماندگاریاد نشد ؛ اما ایشان توانستند شاگردانی را تربیت نمایند و وارد جامعه ی ادبی کنند که هرکدام به نوبه ی خود دارای قلم و توانایی قلم زدن و رقم زدن ادبیات کشورمان گردند .
خوشبختانه بعد از نزدیک به یک قرن ؛ از ایشان اولین کتاب شعر به نام اهورانامه که سراسر مناجات و ستایشنامه ی ذات باری است و توحیدیه هایی با مضمون های مختلف در مدح و ثنای حضرت پروردگار منان میباشد به چاپ رسیده که درنوع خود کتابی اگرنتوان گفت بی نطیر ؛ به جرات میتوان گفت کم نظیراست .
کتابهای دیگراین بزرگوار نیز به زودی به بازار نشر کتاب عرضه خاهد شد .
امید که این کتاب ارزشمند و کتابهای دردست چاپ ایشان در خانه ی همه ی ادب دوستان و ایرانیان عزیز قرارگیرد .
درزیر یک نمونه از توحیدیه های استاد حکیم ناعم را میآوریم .
توحیدیه - بیا بیا که من ترا
چگونه چون نخی که ازروزنه ی سوزن بگذرد ، با عبورازبیراهه های ذراتی که به چشم نمیآیند ، پای به صحراهای بازتری نهادم که به گردشهای گوناگون روزگاردیده بیارایم ؛ یا ازپای درآیم . اما ماندم و ترانه خواندم و بارم را هرچند با شانه های زخمی به مقصدی که بدانسو می شتافتم رساندم .
ابراهیم ناعم - 17/2/1388
خـدا همیــشه با منست و مـن همیــشه با خـدا
نــه او دمی زمـن جـدا نــه مـن دمی ازاو جـدا
نترس! پــای یک قــدم به پیــش نه به هرکجا
که گــفــتمت بـیــا بـیــا به هــمرهــیم ازقــفــا
بیـا به خــلوتی که هـوش مــیربـــایـدت زســر
زبسکه ساکت است خــلوتم که هست بی صـدا
صدا چرا به گوش من رسد که گــوش بــاورم
پـــراسـت ازصــدای بی صــدای چـرخ دیــرپـا
توهم دراین سکوت شوچومن که ازسکوت تو
به لـــــرزه اوفـــتد تمام خشــت هـای این سرا
دراین سکوت هــیچ بودنسـت ، اینکه بنگری
زهــرســوی سـرای من بــانگ خــداخــداخــدا
ملک شوی دراین سکوت وره بری به آسمان
دوبــال یــابی ازدوســو به هرسفــربه کــبریـا
ملک شوی وحک شوی وبی نشان زلک شوی
چو آفتــاب صــبحدم که گســترد رخ ازســمــا
بــیا بــیا کــه مــن تــرا به غـارعـشق میـبرم
ببین که غــاربا دلــت چه می کــند ز ارتضا ؟
ببــین که غارتــنگ و تــنگ و تارازکجا دهـد
به تو به پیــشــوازی اش نـدا نـدای دلگـشا ؟
بیا چــومــن که بگـــذری زکان تارقــیرگـون
شــوی به نــورملحــق ازضــمیرپاکت ازصفا
بیا که عیسی تــرا به پیــش رو نــشان دهــم
کـه زنــده ســازدت به دم کــند رهـایــت ازبلا
مسیر» نــاعم « از ازل زغـاربود و بعد ازآن
چو«خضر» خورد آب جاودان زچشمه ی بقا
خدا رونــد کــاررا به من چه سهـل کرد و شد
بــروی من گــشوده باب رحمتــش زالــتــجــا